تو ای رقیقِ عمیق! ای شراب کهنهی من
بریز جرعهی صبحی به خواب کهنهی من
چنین که جوی روان کردهام به گریهی خود
به چرخ آمده است آسیاب کهنهی من
هنوز پاسخ من جز تو نیست پس بپذیر
که قصد تازه ندارد جواب کهنهی من
چقدر عکس تو اصلا به من نمیآید
چقدر مستَحَقَت نیست قاب کهنهی من
به هیچ گوهر نااصل دل نخواهم بست
که جُسته است تو را گنجیاب کهنهی من
تو آفتاب و من آیینهی غبارآلود
چه کوچک است تو را بازتاب کهنهی من
برای تسویهی دوریات نیامدهام
چقدر مانده فقط از حساب کهنهی من؟
#حمزه_کریم_تباح_فر
درباره این سایت